زمان جاری : یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 - 11:10 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم






ارسال پاسخ
تعداد بازدید 64
نویسنده پیام
reza آفلاین

کاربر ویژه
ارسال‌ها : 64
عضویت: 29 /4 /1391
محل زندگی: در ملک خدا
سن: 18
تشکرها : 1

شايعه شهادت پيامبر در اُحُد
بالجمله، چون خبر شهادت رسول خداى صلى اللّه عليه و آله و سلّم در مدينه پراكنده شد چهارده تن از زنان اهل بيت و نزديكان ايشان از مدينه بيرون شده تا جنگگاه بيرون آمدند. نخست حضرت زهرا عليهاالسّلام پدر بزرگوار خود را با آن جراحات دريافت و آن حضرت را در بركشيد و سخت بگريست، پيغمبر نيز آب در چشم بگردانيد آنگاه اميرالمؤمنين عليه السّلام با سپر خويش آب همى آورد (در بعضى روايات است كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم از آب سپر اظهار كراهت نمود و فرمود كه آب را در دست خود كن و بياور، پس حضرت امير عليه السّلام آب در كف خود گردآورد تا حضرت روى انور خود را شست. شيخ عباس قمى رحمه اللّه) و فاطمه عليهاالسّلام از سر و روى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم خون همى شست و چون خون باز نمى ايستاد قطعه اى از حصير به دست كرده بسوخت و با خاكستر آن جراحت پيغمبر را ببست و از آن پس رسول خداى صلى اللّه عليه و آله و سلّم با استخوان پوسيده زخمهاى خود را دود همى داد تا نشان به جاى نماند.

على بن ابراهيم قمى روايت كرده است كه چون جنگ ساكن شد حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه كيست ما را از احوال حمزه خبر دهد؟ حارث بن صِمَّه (به كسر صاد و تشديد ميم) گفت من موضع او را مى دانم. چون به نزديك او رسيد و حال او را مشاهده نمود نخواست كه آن خبر را او برساند. پس حضرت فرمود يا على، عمويت را طلب كن. حضرت امير عليه السّلام آمد و نزديك حمزه ايستاد و نخواست كه آن خبر وحشت اثر را به سيّد بشر برساند، پس حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم خود به جستجوى حمزه آمد چون حمزه را بر آن حال مشاهده كرد گريست و فرمود به خدا سوگند كه هرگز در مكانى نايستاده ام كه بيشتر مرا به خشم آورد از اين مقام اگر خدا مرا تمكين دهد بر قريش هفتاد نفر ايشان را به عوض حمزه چنين تمثيل كنم و اعضاى ايشان را ببرَم، پس جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد

(لَئن عاقبتمْ فعاقبوا بمثلِ ما عوقبتمْ بهِ وَلِئِنْ صبرتمْ لَهوَ خيرٌ لِلصّابِرينَ. ) (سوره نحل 16، آيه 126)

يعنى اگر عقاب كنيد پس عقاب كنيد به مثل آنچه عقاب كرده شده ايد و اگر صبر كنيد البتّه بهتر است براى صبر كنندگان.

پس حضرت گفت كه صبر خواهم كرد و انتقام نخواهم كشيد، پس حضرت ردائى كه از بُرد يمنى بر دوش مباركش بود بر روى حمزه انداخت و آن رداء به قامت حمزه نارسا بود و اگر بر سرش مى كشيدند پاهايش پيدا مى شد و اگر پاهايش را مى پوشانيدند سرش پيدا مى شد، پس بر سرش كشيد و پاهايش را از علف و گياه پوشانيد و فرمود كه اگر نه آن بود كه زنان عبدالمطّلب اندوهناك مى شدند هر آينه او را چنين مى گذاشتم كه درندگان صحرا و مرغان هوا گوشت او را بخورند تا روز قيامت از شكم آنها محشور شود، زيرا كه داهيه هر چند عظيمتر است ثوابش بيشتر است. (تفسير قمى 1/123، حياة القلوب 4/961) پس حضرت امر فرمود كه كشتگان را جمع كردند و نماز كرد برايشان و دفن كرد ايشان را و هفتاد تكبير بر حمزه گفت در نماز و بعضى گفته اند كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود جسد حمزه را با خواهرزاده اش عبداللّه بن جَحْش (به تقديم جيم مفتوحه بر حاء مهمله ساكنه. شيخ عباس قمى رحمه اللّه) در يك قبر نهادند. و عبداللّه بن عمرو بن حرام پدر جابر را با عَمْروبْن الْجَمُوح به يك قبر نهادند و از اين گونه، هر كس با كسى ماءلوف بود هر دو تن و سه تن را در يك لحد مى سپردند و آنانكه قرائت قرآن بيشتر كرده بودند به لحد نزديكتر مى نهادند و شهيدان را با همان جامه هاى خون آلود به خاك مى سپردند و آن حضرت مى فرمود

(زَمِّلُوهمْ في ثِيابِهمِ وَ دِمآئِهِمُ فَاِنَّهُ لَيْسَ مِنْ كَلِمٍ كُلِمَ فِي اللّهِ اِلاّ وَهُوَ يَاْتِي اللّهَ يَوْمَ الْقيامة وَالْلَّوْنُ لَوْنُ الدَّمِ وَالرّيحُ ريحُ الْمِسْكِ. ) (السيرة النبويّه ابن هشام 3/98 با مختصر تفاوت)

لكن در حديثى وارد شده كه حضرت حمزه را كفن كرد براى آنكه او را برهنه كرده بودند (الكافى 3/210، حديث اول، باب القتلى) و روايت شده كه قبر عبداللّه و عمرو چون در معبر سيل بود وقتى سيلاب بيامد و قبر ايشان را ببرد، عبداللّه را ديدند كه دست بر جراحت خويش دارد چون دست او را باز داشتند خون از جاى جراحت برفت لاجرم دست او را به جاى خود گذاشتند. جابر گفت كه بعد از بيست و شش سال پدرم را در قبر بدون تغيير جسد يافتم گويا در خواب بود و علف حَرْمَل (اسپند) كه بر روى ساقهايش ريخته بودند تازه بود.

بالجمله، چون پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم از كار شهدا پرداخت راه مدينه پيش داشت به هر قبيله اى كه مى رسيد مرد و زن بيرون شده بر سلامتى آن حضرت شكر مى كردند و كشتگان خود را از خاطر مى ستردند.

پس (كبيشة) مادر سَعْد بن مُعاذ به نزد آن جناب شتافت و در اين وقت پسرش سعد عنان اسب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم داشت پس عرض كرد يا رسول اللّه ! اينك مادر من است كه به ملازمت مى رسد. پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود مرحبا بها، چون كبيشة برسيد رسول خداى صلى اللّه عليه و آله و سلّم تعزيت فرزندش عمرو بن معاذ را باز داد. عرض كرد يا رسول اللّه ! چون ترا به سلامت يافتم هيچ مصيبت و اَلَمى بر من حملى و ثقلى نيفكند، پس حضرت دعا كرد كه حزن بازماندگانشان برود و حق تعالى مصيبتشان را عوض و اجر مرحمت فرمايد و به سعد فرمود كه جراحت يافتگان قوم خود را بگوى كه از مرافقت من باز ايستند و به منازل خود شده به مداواى خويش پردازند. پس سعد جراحت زدگان را كه سى تن بودند امر كرد بروند و خود سعد چون حضرت را به خانه رسانيد مراجعت كرد.

اين هنگام كمتر خانه اى در مدينه بود كه از آن بانگ ناله و سوگوارى بلند نشود جز خانه حمزه عليه السلام پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم اشك در چشمانش بگشت و فرمود ولكنَّ حمزَةَ لا بواكي لَهُ الْيَوْم، يعنى شهداى اُحُد گريه كننده دارند لكن حمزه گريه كننده امروز ندارد. سَعْد بن مُعاذ و اُسَيْدِ بن حُضَيْر كه اين را شنيدند زنان انصار را گفتند ديگر بر كشتگان خود نگرييد نخست برويد نزد حضرت فاطمه عليهاالسّلام و او را همراهى كنيد در گريستن بر حمزه، آنگاه بر كشتگان خود گريه كنيد. زنان چنان كردند چون صداى گريه و شيون ايشان را پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم شنيد فرمود برگرديد، خدا شما را رحمت كند همانا مواسات كرديد. (السيرة النبويّه ابن هشام 3/99، إ علام الورى طبرسى 1/183) و از آن روز مقرر شد كه هر مصيبتى بر اهل مدينه واقع شود، اول بر حمزه نوحه كنند آنگاه براى خود.

و فضايل حمزه بسيار است و شعراء بسيار او را مرثيه گفته اند و من در كتاب (كحل البصر فى سيرة سيد البشر) به آن اشاره كرده ام و در (مفاتيح الجنان) فضل زيارت آن جناب را با الفاظ زياتش و زيارت شهداء اُحُد ذكر كردم اين كتاب را مجال بيشتر از اين نيست و در ذكر خويشان حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم نيز مختصرى از فضيلت او ذكر مى شود. ان شاء اللّه تعالى. (ر. ك فصل نهم منتهى الا مال)

و اين واقعه در نيمه شوال سنه سه واقع شد و بعضى گفته اند كه روز پنجشنبه پنجم شوال قريش به اُحُد رسيدند و جنگ در روز شنبه واقع شد. واللّه العالم.

دوشنبه 02 مرداد 1391 - 17:17
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :


تماس با ما | شايعه شهادت پيامبر در اُحُد | بازگشت به بالا | پیوند سایتی RSS